۳/۱۳/۱۳۸۵

کتاب: مجنونِ لیلی

عاشق شدن در شکل عشق
مجنونِ لیلی/ ابراهیم نبوی/عطایی/ چاپ اول تهران 1382/ 1000 تومان
نبوی را بیشتر به عنوان طنزنویس و روزنامه‌نگار می‌شناسیم. اما او آرزو دارد که نام‌اش به عنوان یک نویسنده برده شود و این را چندبار در گفتگوهای گوناگون خود تکرار کرده است. اما در اینجا به دنبال این نیستیم که نبوی چه کاره است بلکه این نکته موردنظر است که برخی اِلمان‌های مشترک نوشته‌های پر تعداد او را با تاکید بر «مجنونِ لیلی» بررسی کنیم.
کتاب مجموعه نامه‌های مردی میانسال به زنی است که ابتدا عاشق او می‌شود و بعد با او ازدواج می‌کند. تمام داستان تنها در جریان همین نامه‌ها روایت می‌شود. کتاب‌های دیگری از جمله معروف‌ترین آن‌ها «بابا لنگ‌دراز» نیز این شیوه روایت داستان را انتخاب کرده‌اند. اما توجه نبوی به فرم نوشتن تنها در این داستان نیست. نبوی چه در نوشته‌های مطبوعاتی خود و چه داستان‌ها توجه خاصی به فرم و حتی ژانر دارد. در برخورد با فرم دو رفتار نوشتاری تعهد و تنوع در کتاب‌های نبوی دیده می‌شود. آغاز نامداری ابراهیم نبوی با «تذکره‌المقامات» در مجله مهر بود، البته پیش از آن در مجله گل‌آقا و نشریات سینمایی نویسنده مطرحی بود، نبوی در تذکره‌های خود نشان داد به خوبی می‌تواند نوشتار را در یک فرم خاص ارائه کنند و موفقیت این ستون نیز حاصل توجه به اساس تذکره و تعهد به آن بود. هر چند به ضرورت طنز و نقیضه‌نویسی گاه به روز شدن‌هایی در متن دیده می‌شد ولی از نظر شکل بیرونی ما با همان تذکره‌های سنتی روبه‌رو بودیم.
هنگامی که نبوی ستون پنجم را شروع کرد همچنان توجه به فرم وجود داشت اما این بار تعهد فرمی جای خود را به تنوع فرم داد. نوشته‌های او در روزهای گوناگون به شکل‌های مختلف مصاحبه، نمایشنامه، ترانه، نقد ادبی، مصاحبه،‌ نامه و ... را به خدمت می‌گرفت این فرم‌های گوناگون نشان می‌داد که نبوی سال‌ها به شکل‌های مختلف نوشتار توجه داشته و حتی آن‌ها را آزموده است. این تجربه‌های فرمی در کارهای بعدی و ستون‌های دیگر هم ادامه یافت نمونه تجربی‌تر این تنوع فرم را می‌توان در کتاب سالن شش (خاطرات نویسنده از دومین دوره زندان خود) دید که او این بار برای بیان حس‌های خود شکل‌ها و زبان‌های مختلف را امتحان می‌کند.
با این وجود نمی‌توان نبوی را یک نویسنده فرم‌گرا دانست برای او فرم تنها یک وسیله است که تسلط به آن او را قدرتمند می‌کند به خاطر همین فارغ از کارکرد نقیضه‌ای در هنگام طنزنویسی، در نوشته‌های ادبی نبوی هنگامی که عاشق است عاشقانه می‌نویسد و هنگامی که وهم دارد وهم‌آلود و این بر خلاف بسیاری از نویسندگان است که تنها یک عینک برای دیدن جهان دارد و برای روایت دنیا باید تنها به همان اتکا کنند.
نبوی هنوز نتوانسته است گذر از مرحله تسلط فرمی به تنوع فرمی که در طنز پیموده است را در داستان‌های خود اعمال کند. به خاطر همین او هنوز یک طنزنویس قوی است شاید گامی بعدی این باشد که در داستان نیز او بتواند در یک داستان واحد نه در یک مجموعه داستان حرکت فرمی داشته باشد. البته این تنها یک گمان ساختارگرا است که بعید است با افزایش سن نویسنده‌ای بخواهد به این ریسک تن دردهد. ولی تجربه‌گرایی و آزمون و خطاهای نبوی به عنوان یک نویسنده (هم طنز و هم ادبی) نشان می‌دهد او در این راه قدم خواهد گذاشت.
ویژگی روزنامه‌نگاری این تاثیر را بر داستان گذاشته است که هنوز اصل بر روایت است و همه‌چیز‌های ضروری باید با نشانه‌های مشخص به خواننده گفته شود. به خاطر همین در این کتاب و دیگر داستان‌های نبوی داستان‌ها خواندنی است ولی آیا این برای کسی که روزنامه‌نگار نامداری‌ست و می‌خواهد به عنوان نویسنده شناخته شود ضروری یا کافی است؟
سوی دیگر
نبوی در بسیاری از نوشته‌های خود از خود مایه گذاشته است. خود روایتگری شاید برگرفته از سنت روشنفکری فرانسوی باشد که به نظر می‌رسد نبوی به آن تعلق خاطر دارد. اما هنوز هم علارغم این همه داستان که از خود گفته و نوشته است داستان خود را ننوشته است. در تمامی این داستان‌ها از جمله این داستان نوعی فاصله‌گذاری وجود دارد. در اینجا زاویه دید که اول شخص نیست باعث فاصله میان نویسنده و روایت می‌شود. بر اساس آنچه جسته و گریخته از زندگی شخصی نبوی شنیده شده است این می‌تواند داستان خود او باشد ولی هنوز آن صراحت روشنفکرانه «سنگی بر گور» در اینجا حضور ندارد.
از سوی دیگر فاصله‌گذاری کامل نیست. هر چند امیرندایی یک مدیر شرکت است ولی زبان او در برخی قسمت‌ها آنچه مستحکم و کار شده است که دقیقاً از قلم یک نویسنده نوشته شده است. این تغییرات نام‌ها و موقعیت‌ها نمی‌تواند فاصله‌گذاری مطلوب را ایجاد کند چون هنوز نویسنده (نبوی) دو تعهد برای خود احساس می‌کند اول تعهد به روایت داستان که به جز داستان خود چیزی برای روایت ندارد و دیگر تعهد به فرم انتخاب شده که در اینجا نامه‌ است. فرا رفتن از این تعهدها می‌تواند کم کند که داستان حرکتی مستقل از حاکمی به نام ابراهیم نبوی داشته باشد. حاکمی که هر چقدر هم خوب عناصر داستان را بچیند با حذف عنصر آزادی (چیزی که در سیاست به دنبال آن است) نوعی دیکتاوری را بر متن خود حاکم کرده است.
گذشته از تمام این‌ها مجنونِ لیلی همچنان یک داستان عاشقانه خواندنی است ولی هیچ‌گاه آن طراوات و به‌ویژه پیشرویی و هنجارگریزی طنزهای نبوی را دارد پس نبوی تا این زمان همچنان یک طنزنویس عالی است و یک داستان‌نویس معمولی تا وقتی که نه فرم‌های مختلف که چارچوب ذهنی‌ای که ستون پنجم را ساخت وارد داستان‌های آینده نبوی شود.
کوتاه گزیده:
20: در تمام زندگی‌ یاد گرفته‌ام دیگران را به تنهایی دوست داشته باشم و برایم مهم نباشد که آیا دیگری مرا دوست دارد یا نه. چرا که به تنها حسی که اعتماد دارم احساس درونی خود من است. فقط همین!
90: گاهی آدم با ایمانش می‌تواند روی آب راه برود. اما وقتی در یک لحظه ایمانش را از دست داد، آن وقت می‌شود موجودی که سراپا در آب غرق می‌شود.
94: من از شما نفرت ندارم. برای نفرت داشتن حتماً باید عشقی مانده باشد تا نیمه‌خالی‌اش به نفرت بدل شود.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam ..

khili ghashang minevisin ...

aksaye ham ke gozashtin az gerash khili jaleb bood ..

man khili dost daram ba rasmo resome in shahar ashena besham ..

soma mitonin komakam konin ?
age tonestin mano add konin o khabaram konin k key mishe bahaton harf bezanam ...

movafagh bashin