۸/۰۵/۱۳۸۴

تذکره والا کتابدار دارالکتاب شهر

در مناقب شیخ مهدی آيينه‌افروز
آن آیینه جانسوز، آن شمع دل‌افروز، آن چراغ پیه‌سوز، غدار دیروز و شیخ امروز، شیخنا مهدی آیینه‌افرزو، کاتب الکتاب بود و برای خودش عالیجانب، مسئول کتابخانه گراش و بزرگ اوباش
از کمالات او این این بس که کتابخانه را با کنترل از راه دور اداره می‌کرد. گفتند این چه شیوه است. گفت که: «فن‌آوری روز که ریشه در سنت دیرینه دودره دارد. خود جای دیگر باشم و کتابخانه در امان خدای باریتعالی» فرهنگ در ید قدرت او بود که نماینده فرهنگ بود و تا او بود فرهنگ مشنگ بود.
روایت است که او را پرسیدند: «هنر چیست؟» گفت: «ما و آنچه چون ما قشنگ باشد» گفتند: «یعنی شما قشنگید؟» فرمود: «چشم‌هایتان قشنگ می‌بیند.»
در گاهی دیگر، دیگربار از دلیل غیبت‌اش پرسیدند. گفت: «ما نیز مهدی هستیم.»
نخست طریقت رایانه در گراش همو بود و مبدا و ملجا بود تا بود. روایت است که یک کامپیوتر را در ده دقیقه اسمبل(1) کرد. گفتند: «این معجزت را چه نامیم که در توان کس نبشد چنین کردنی؟» فرمود: «سمبل الاسمبل»
دیگر هفت شهر عشق را در پی مطلوب گشتند و شیخ ما چون طلب عشق در آنی کنار خود یافت. پرسیدند« حکمت این رسیدن این‌گونه به عشق در چیست؟» گفت: «عشق آن است که آدمی سخت نگیرد. ما هم سخت نگرفتیم و گرفتیم»
از شیخ عبدل صلاح الفرهنگ، منقول است؛ روزی شیخ مهدی را بر مرکوب خویش دیدمی که همی راند و التفات نبکرد. بر خورجین مرکوب سبزی بود از انواع، و بر سبزی شبنم بود شبنمی زیبا. چون به خانه شد مژده دادند‌اش که خدا تو را دختری همی‌داده، چی خواهی نام کرد. گفت: «شنبلیله بسیار همی دوست دارم و همین نام کنم» خلق گفتند: «مردم ناپسند خوانند و شنبه نامند» گفت: «شبنم که بر شنبلیله باشد، نامیم» و مردم «شونم» صدا کردند که در کودکی بسیار طراوات و تراوش داشت. پیش‌گویان در اسطرلاب دیده‌اند که شاعر شود از این همه تراوش شبانه
از خردسالی اهتمامی عظیمی به فرهنگ فولکلور داشت. آن سان که یک چهارشنبه آخر ماه صفر از او قضا نشد که بر شکم میل ننهد و شعر نخواند. تا بزرگ شد و با شیخ عبدل صلاح‌الفرنگ و شیخ مهدی آزمایشگر فرهنگ گراش را گردآوردند گرد آوردنی. دلیل پرسیدند از این همه توجه و پاس داشتن فرهنگ پارسی و گراشی گفت: «نه قرمز، نه آبی، فقط پاس قهرمان» مریدان نشانه گرفتند بر این که شیخ وارسته بود و از هر رنگ و پیرایه رسته بود. از بی‌فرهنگی خسته بود و دل در گرو اچمی بسته بود.
مروی است که شیخ وصیت در بکرد او را بر بلندای کلات به خاک کنند که بر فراز گراش باشد و با گراش باشد تا همیشه، لیک انجمن میراث فرهنگی که خود از بانیان آن بود، گفتند: «برو بابا دلت خوشه»
و دل خوش بمرد. چون بسیار اس ام اس جک جور و ناجور خیرات کرد . مردم بسیار بر روحش خنده فرستادند تا سال‌های سال

۷/۱۵/۱۳۸۴

کتاب: ه مثل تفاهم

طنز با/در بینامتنیت

کتاب ه مثل تفاهم/ رویا صدر/نشر ثالث/
چاپ اول 83 /1200 تومان
آیا ما چیزی به نام طنز زنانه داریم؟ نمی‌توان انکار کرد که هر نویسنده‌ای بخشی از دید و هویت خود را در متن تزریق می‌کند. اما هنگامی یک جریان يا نحله ادبی شکل می‌گیرد که دارای چندین اثر يا صاحب اثر تاثیر‌گذار باشد.
طنز فارسی نیز همانند دیگر بخش‌های ادبیات‌فارسی هویتی مردانه دارد. گاه حتی زنانی که در این فضا به خلق اثر پرداخته‌اند. برای اثبات خود مردانه‌تر از مردان نوشته‌اند. اما تاکید بر هویت زنانه که معروف‌ترین نمونه آن «فروغ فرخزاد» است، کم‌کم این دغدغه را در زنان ایجاد کرد که اهمیت بیشتری فردیت و ذهنیت خود بدهند.
در «هـ مثل تفاهم» زنانگی حضور دارد اما تاکیدی بر زنانگی وجود ندارد. بلکه آنچه برای نویسنده مهم بوده تجربه فرم‌های مختلف زبانی برای رسیدن به اشکال تازه‌ای از طنز است. در این شکل‌های مختلف نوشتار به قاعده زن بودن نویسنده باعث شده است توجه بیشتری به برخی فرم‌ها اعمال شود.
هنگامی که می‌گوییم «نویسنده تاکیدی بر زنانگی ندارد.» یعنی او سعی نمی‌کند به عنوان زنِ نوعی اثر خود را پدید بیاورد. بلکه نویسنده، فرد يا انسانی‌ست که زن نیز است. این زن بودن در برخی داستان‌ها که فرم تک‌نگاری دارند مشخص‌تر است.
دغدغه «رویا صدر» بیش از آن که «موقعیت اجتماعی زن» باشد، دغدغه زبان است و چگونگی به کارگیری آن حتی در داستان‌هایی که به نظر بیشتر زنانه می‌آیند مانند «هـ مثل تفاهم» يا «طبیعت بی‌جان» ما در واقع با نمونه‌های موفق‌تری از دغدغه زبان روبه‌رو هستیم. «هـ مثل تفاهم» توجه و نقطه تمرکز را بر «زیر گفتگو» قرار داده‌است. این که چیزی را بگوییم و چیز دیگری را بخواهیم. من آنقدر مسلط نیستم که بخواهم از جنبه زبان‌شناسی این مساله را واکاوم. ولی مساله منظور و معنای متن مهمترین دغدغه ما و زبان‌شناسان در درک متن است. «طبیعت بی‌جان» یک کار فرمی زیباست. معمولاً دیگر حضور نویسنده در داستان به عنوان برش‌دهنده موقعیت «زمان-مکان» کارکردی دستمالی شده پیدا کرده و وسیله شده برای سر وته داستان را هم آوردن اما ما در اینجا می‌بینیم که نویسنده بر خلاف تصور اولیه ما نه به عنوان برش‌دهنده بلکه به عنوان یک خط اتصال وارد داستان می‌شود. خطی که زندگی واقعی را به زندگی روی کاغذ وصل می‌کند.
شیوه طنزآفرینی «رویا صدر» نیز قابل توجه است. به نظر من صدر می‌داند نه می‌تواند کنش‌های داستانی طنز (طنز موقعیت) ایجاد کند و نه یک فکاهه‌نویس خوب است. او روی توانایی خود در «نقیضه‌سازی» تاکید می‌کند. به خاطر همین طنز او گاه خاص می‌شود. یعنی کسی که آشنایی با متون اصلی نداشته باشد، توانایی ارتباط با طنز خوانده شده را هم ندارد. از جنبه مثبت در این‌گونه طنزها ما با لودگی و طنزآفرینی با زور و ضرب روبه‌رو نیستم. شاید گزافه باشد وی در واقع ما با یک طنز پست‌مدرن روبه‌رو هستیم که حاصل تداخل متن در حال خواندن با متن‌های خوانده شده پشین است. این تباین و تشابه در همنشینی‌ها و جانشینی‌هاست که طنز متن‌های «رویا صدر» را می‌آفریند. در اینجا مثل بیشتر مواقع طنز حاصل قرار گرفتن چیزی در جایی غیر آنجا باشد است. در طنز موقعیت این فرد است که در موقعیت مکانی متناقض قرار گرفته است. در فکاهه مفهوم نابه‌جا است. و در نقیضه‌ این کلمات هستند که به بازی گرفته می‌شوند.
محمد خواجه‌پور