بازيگر كدام بازي؟
شهربازي/حميد ياوري/نشر فرخنگار/ چاپ اول 1381/ 1500 تومان
زندگي ما يك بازي است. اين وهم را انگار به عنوان يك واقعيت پذيرفتهايم و قبول كردهايم دستهايي دارند نخهاي اين زندگي را جابهجا ميكنند. ولي سوال مهمتر اين است كه چه كسي قوانين اين بازي را مشخص ميكند و چه كسياست كه از اين بازي لذت ميبرد.
«شهربازي» بيش از آن كه نام محلي در يك شهر باشد، خود شهر است. شهري كه همه چيز آن بيش از يك بازي نيست. اشارهاي كه رواي به فيلم ديويد فينچر ميكند ارجاعي است كه ميتواند با نشان دادن وضعيتي مشابه كمي درك فضا را آسانتر نمايد. ولي اين اشاره بدان معنا نيست كه ما همانند فيلم «بازي» با يك بازي مشخص با هدف مشخص روبهرو هستيم. وهمانگيزي داستان در اين است كه تا پايان هم مشخص نميشود. كدام قسمت از اتفاقات يك بازيست و كداميك گريز از آن يعني ما نميدانيم كه رواي در چه بازياي شركت دارد. بازي سياستبازان كه اشارهاي دارد به قضاياي كوي دانشگاه و يا جنگ داخلي اسپانيا، بازي جاسوسان و عوامل اطلاعاتي،بازي زنان پولدار، بازي جن و پري، خيمه شب بازي عروسكها و يا يك ديوانه بازيها.
هر كدام از اين بازيها ميتواند بازي اصلي باشد يا در دل بازي ديگر جاي داشته باشد. آنگونه كه بلوطي خود را مامور انجمن مخفي زنان براي پيدا كردن شورش ميداند. جذابيت داستان در اين است كه خواننده با گمانهزنيهاي مختلف به دنبال بازيگردانان ميگردد. چيزي كه رواي به دنبال آن نيست. او تنها خلاصي از اين بازي را ميخواهد و حتي خود نيز يك بازي ديگر ميآفريند. بازي نوشتن.
بازي در درون خود حسي از سرخوشي و شادابي دارد. اما در اينجا بازي وحشتناك است يك بازي بيپايان كه گريزي از آن نيست. بازيهاي سنتي در واقع بازآفريني واقعيت در شكل مشخص براي سرگرم شدن و آموزش هستند. اما هر چه به پيش ميرويم و بازيها مدرنتر و پست مدرن ميشوند. پيچيدگي وارد ساختار آنها ميشود. بازيها به يك نظام زايا تبديل ميشوند كه كنترل آن از دست بازيگردانان آن هم خارج ميشود. در شهر بازي هم اينگونه است كنترل بازيهايي كه در رمان اتفاق ميافتد حتي در دستان بازيگردانان نيز نيست. به گونهاي كه در فصل پاياني حتي كنترل نويسنده نيز بر بازي نوشتن از بين ميرود. يا در بازي محفل زنان پليس وارد ميشود. از خوانش سياسي نيز قضاياي كوي دانشگاه يك بازي بود كه از كنترل خارج شد و به مكانيسمي خودكار رسيد كه ديگر نميشد كنترل كرد.
از سوي ديگر مفهوم بازي در تجانس با دو مفهوم كنترل و نشانهشدگي قرار دارد. در يك بازي شما خودتان نيستيد بلكه به دلخواه يا ناخودآگاه به جاي يكي از مهرههاي بازي ايفاي نقش ميكنيد. قوانين بازي شما را به پيش ميبرد و جابهجا ميكند. در بسياري از وقتها آنچنان در بازي غرق ميشويد كه نقش واقعي خود را از ياد ميبريد. گاه بازيگردان از اين شيوه براي كنترل آدمها استفاده ميكند يعني آنها را در يك بازي قرار ميدهند تا نتوانند به ايفاي نقش خودآگاهانه نپرداخته بلكه تنها در چهارچوبي خاص حركت نمايند.
در كتاب شهر بازي مثل رفتن به شهربازي شما با بازيهاي مختلف روبهرو ميشويد اما وهمانگيز كار در اين است كه نميتوان اين بازيها را از هم تفكيك كرد و نميدانيد در حال حاضر بازيگر كدام بازي هستيد. پايان فيلم بازي فنيچر با مشخص شدن اين است كه كل وقايع طرحي بوده براي پاك كردن يك خاطره، اما در اين كتاب شما با وحشت كتاب را به پايان ميبريد چون بازي تمام نشده است. به تنها چيزي كه ميتوانيد دلخوش باشيد اين است كه با توجه به فصل آخر، كتاب روايت يك ذهن ديوانه است اما اين دلخوشي هم چندان پايدار نيست از چه معلوم كه ما ديوانههاي نباشيم كه نقش آدمهاي عاقل و سالم را بازي ميكنيم.
10/8/83
زندگي ما يك بازي است. اين وهم را انگار به عنوان يك واقعيت پذيرفتهايم و قبول كردهايم دستهايي دارند نخهاي اين زندگي را جابهجا ميكنند. ولي سوال مهمتر اين است كه چه كسي قوانين اين بازي را مشخص ميكند و چه كسياست كه از اين بازي لذت ميبرد.
«شهربازي» بيش از آن كه نام محلي در يك شهر باشد، خود شهر است. شهري كه همه چيز آن بيش از يك بازي نيست. اشارهاي كه رواي به فيلم ديويد فينچر ميكند ارجاعي است كه ميتواند با نشان دادن وضعيتي مشابه كمي درك فضا را آسانتر نمايد. ولي اين اشاره بدان معنا نيست كه ما همانند فيلم «بازي» با يك بازي مشخص با هدف مشخص روبهرو هستيم. وهمانگيزي داستان در اين است كه تا پايان هم مشخص نميشود. كدام قسمت از اتفاقات يك بازيست و كداميك گريز از آن يعني ما نميدانيم كه رواي در چه بازياي شركت دارد. بازي سياستبازان كه اشارهاي دارد به قضاياي كوي دانشگاه و يا جنگ داخلي اسپانيا، بازي جاسوسان و عوامل اطلاعاتي،بازي زنان پولدار، بازي جن و پري، خيمه شب بازي عروسكها و يا يك ديوانه بازيها.
هر كدام از اين بازيها ميتواند بازي اصلي باشد يا در دل بازي ديگر جاي داشته باشد. آنگونه كه بلوطي خود را مامور انجمن مخفي زنان براي پيدا كردن شورش ميداند. جذابيت داستان در اين است كه خواننده با گمانهزنيهاي مختلف به دنبال بازيگردانان ميگردد. چيزي كه رواي به دنبال آن نيست. او تنها خلاصي از اين بازي را ميخواهد و حتي خود نيز يك بازي ديگر ميآفريند. بازي نوشتن.
بازي در درون خود حسي از سرخوشي و شادابي دارد. اما در اينجا بازي وحشتناك است يك بازي بيپايان كه گريزي از آن نيست. بازيهاي سنتي در واقع بازآفريني واقعيت در شكل مشخص براي سرگرم شدن و آموزش هستند. اما هر چه به پيش ميرويم و بازيها مدرنتر و پست مدرن ميشوند. پيچيدگي وارد ساختار آنها ميشود. بازيها به يك نظام زايا تبديل ميشوند كه كنترل آن از دست بازيگردانان آن هم خارج ميشود. در شهر بازي هم اينگونه است كنترل بازيهايي كه در رمان اتفاق ميافتد حتي در دستان بازيگردانان نيز نيست. به گونهاي كه در فصل پاياني حتي كنترل نويسنده نيز بر بازي نوشتن از بين ميرود. يا در بازي محفل زنان پليس وارد ميشود. از خوانش سياسي نيز قضاياي كوي دانشگاه يك بازي بود كه از كنترل خارج شد و به مكانيسمي خودكار رسيد كه ديگر نميشد كنترل كرد.
از سوي ديگر مفهوم بازي در تجانس با دو مفهوم كنترل و نشانهشدگي قرار دارد. در يك بازي شما خودتان نيستيد بلكه به دلخواه يا ناخودآگاه به جاي يكي از مهرههاي بازي ايفاي نقش ميكنيد. قوانين بازي شما را به پيش ميبرد و جابهجا ميكند. در بسياري از وقتها آنچنان در بازي غرق ميشويد كه نقش واقعي خود را از ياد ميبريد. گاه بازيگردان از اين شيوه براي كنترل آدمها استفاده ميكند يعني آنها را در يك بازي قرار ميدهند تا نتوانند به ايفاي نقش خودآگاهانه نپرداخته بلكه تنها در چهارچوبي خاص حركت نمايند.
در كتاب شهر بازي مثل رفتن به شهربازي شما با بازيهاي مختلف روبهرو ميشويد اما وهمانگيز كار در اين است كه نميتوان اين بازيها را از هم تفكيك كرد و نميدانيد در حال حاضر بازيگر كدام بازي هستيد. پايان فيلم بازي فنيچر با مشخص شدن اين است كه كل وقايع طرحي بوده براي پاك كردن يك خاطره، اما در اين كتاب شما با وحشت كتاب را به پايان ميبريد چون بازي تمام نشده است. به تنها چيزي كه ميتوانيد دلخوش باشيد اين است كه با توجه به فصل آخر، كتاب روايت يك ذهن ديوانه است اما اين دلخوشي هم چندان پايدار نيست از چه معلوم كه ما ديوانههاي نباشيم كه نقش آدمهاي عاقل و سالم را بازي ميكنيم.
10/8/83
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر