۱۲/۰۴/۱۳۸۵

آدم ربایی و امنیت ربایی

برخی جرایم هستند که اهمیت آن‌ها نه به دلیل شدت و خسارات مادی آن‌ها بلکه به دلیل احساس ناامنی به وجود آمده است. قتل، آدم‌ربایی، سرقت به عنف و سرقت بانک از جمله این جرایم هستند. در این جرایم مجرم گذشته از آسیب‌رسانی به فرد خاص به جامعه آسیب می‌رساند.
از ابتدا آدم‌ربایی اخیر گمانه‌زنی‌های گوناگونی درباره دلیل آن و متهم‌های احتمالی مطرح بود. اما اکنون که به پایان ماجرا رسیده‌ایم برداشت عمومی از مساله امنیت دچار تغییر شده است. از کودکی همه ما را از غریبه‌ها و غیربومی‌ها ترسانده‌اند و این گمان عمومی وجود دارد که بیشتر جرایم در گراش توسط افراد غیر بومی انجام می‌شود. هر چند آمار رسمی در این زمینه منتشر نشده است. اما قضایای اخیر کمی این باور را خدشه‌دار کرد.
هر چند میانگین سالانه یک آدم‌ربایی شاید از نظر آماری قابل توجه نباشد ولی می‌تواند امکان وقع آن را در ذهن جامعه افزایش دهد و در نتیجه ایجاد ناامنی کند. به نظر می‌رسد نتیجه آدم‌ربایی پیشین، یکی از مواردی بود که در افرادی جرات اقدام به این عمل خطرناک را ایجاد کرد. در واقع جرایم و نحوه برخورد با آن‌ها می‌تواند میزان وقوع آن جرایم را در آینده تعیین کند. به خاطر همین چگونگی پایان این آدم‌ربایی اخیر، گذشته از مسائل شخصی آن، می‌تواند آینده احساس امنیت را در شهری به نام گراش معین کند.
آسیب‌هایی روحی وارد شده به یک خانواده در کنار آسیب‌های وارد شده به اعتبار یک شهر قرار می‌گیرد و مساله‌ای که وقتی به آن نگاه می‌کنیم بیش از یک بازی مسخره به نظر نمی‌رسد به یک معضل اجتماعی تبدیل می‌شود. معضلی که از عدم دوراندیشی نشات گرفته است.
پیگیری شفاهی مردم از روند قضایا و حتی انتقال خبرهای آن از طریق پیام‌کوتاه موبایل نشان داد اهمیت موضوع برای عامه تنها محدود به این که کودکی از یک خانواده متمول ربوده شده است نبود. بلکه آن‌ها می‌خواستند بدانند آیا ممکن است روزی این مساله تهدیدی برای خانواده آنان نیز باشد؟‌ شوک حاصل از شناسایی آدم‌ربایان در ابتدا غیر قابل باور بود، اما نباید از انگیزه‌های فردی در وقوع جرایم غافل شد. انگیزه‌هایی که افراد نادان را به راهی می‌کشاند که نه تنها زندگی خود را نابود می‌کنند بلکه امنیت یک شهر و رابطه صمیمی مردم آن را نیز را خدشه‌دار می‌کنند.
شهر ما باید دوست‌داشتنی بماند. ظهرهای تابستان بشود تن را به خنکای برکه‌ها سپرد. شهری که بشود نیمه شب در خیابان‌های خلوت راه رفت. زنان چشم به راه مردان آن سوی آب، از تاریکی شب نترسند. شهری که کودکان‌اش بی‌هراس «لولو خوره» و «اشکم پر کو» در کوچه‌های آن بازی کنند.
پانوشت: منتشر شده در شماره سوم نشریه صحبت نو ویژه گراش