مثل خبر مردن و این جور چیزها،آدم کم کم میفهمد چه خبر شده. چند روزی میزنی توی سر خودت و بعد عادت میکنی چاره دیگری نداری انگار ، الان ساعت سه نیمه شب است. شنبه شروع شد و نحوست شنبه از پیاش خواهد آمد. از اول هم کاری نکردیم تا حالا حسرت بخوریم «حالا چه کار کنیم» از نظر فلسفی این طوری خودم را راضی میکنم که شکل به وقوع پیوسته یک واقعه تنها شکل ممکن آن است و باید به فکر شکل دادن به اتفاقهای آینده بود و اینها را برای خودم ثبت میکنم شاید روزهای بعد که این حضور مرگ عادی شد کاملش کنم.
ا. پیوندهای خود را با جهان بیشتر و بیشتر کنیم جوری که دنیا نتواند بیخیال ما شود
2. قبول کنیم ما هم یک تکه کوچک از آجر مدرانسیون هستیم و نخواهیم فقط بقیه شهید اصلاحات باشند
3. زندگیمان بکنیم به زندگی احترام بگذاریم به زنده بودن خودمان و هر کس و هر چیزی که مرد، زنده بمانیم. زیستن مزه گس دارد. گس یعنی تلخ و شیرین قاطی این مزه را زیر دندانم است و دهانم بوی حرف میدهد ولی باید خوابید فردا که بیدار شوی روز دیگری است
یادم بماند شنبه ساعت 3 نیمه شب شنبه شنبه و باید همینطور با خودم تکرار کنم فردا روز دیگری است و نه شاید بهتر، اما شاید هیجانانگیزتر توی اقلیت بودن این مزه را میدهد که میتوانی به همهچیز اعتراض کنی و در کنار آن انگیزهای برای زیستن به آدم میدهد. فکر میکنم از اقلیت بودن خیلی بیشتر خوشحال میشوم.
این نوشتن خوب شد حالا احساس میکنم که بهترم و خوشحالم از این که این یارو رییسجمهور شده خیلی خوشحالم چون این واقعیت است و باید مثل مرگ با آن کنار بیایم. باور کنید خوشحالم خیلی خوشحال چرا باور نمیکنید ساعت سه نیمه شب است و من خوشحالم
ا. پیوندهای خود را با جهان بیشتر و بیشتر کنیم جوری که دنیا نتواند بیخیال ما شود
2. قبول کنیم ما هم یک تکه کوچک از آجر مدرانسیون هستیم و نخواهیم فقط بقیه شهید اصلاحات باشند
3. زندگیمان بکنیم به زندگی احترام بگذاریم به زنده بودن خودمان و هر کس و هر چیزی که مرد، زنده بمانیم. زیستن مزه گس دارد. گس یعنی تلخ و شیرین قاطی این مزه را زیر دندانم است و دهانم بوی حرف میدهد ولی باید خوابید فردا که بیدار شوی روز دیگری است
یادم بماند شنبه ساعت 3 نیمه شب شنبه شنبه و باید همینطور با خودم تکرار کنم فردا روز دیگری است و نه شاید بهتر، اما شاید هیجانانگیزتر توی اقلیت بودن این مزه را میدهد که میتوانی به همهچیز اعتراض کنی و در کنار آن انگیزهای برای زیستن به آدم میدهد. فکر میکنم از اقلیت بودن خیلی بیشتر خوشحال میشوم.
این نوشتن خوب شد حالا احساس میکنم که بهترم و خوشحالم از این که این یارو رییسجمهور شده خیلی خوشحالم چون این واقعیت است و باید مثل مرگ با آن کنار بیایم. باور کنید خوشحالم خیلی خوشحال چرا باور نمیکنید ساعت سه نیمه شب است و من خوشحالم